کتاب از خاطرات راوی زمانی که کودکی چندساله در روستای قایش شهرستان رزن، از توابع استان همدان، بوده آغاز میشود و تا ازدواج و بعد شهادت همسر ادامه مییابد. آنچه کتاب را خواندنی میکند، سادگی راوی و خاطرات سادهای است که در زندگی بسیاری از زنان در جنگ رخ داده است. همین سادگی مخاطب را همراه با کتاب میکند تا ببیند که سرانجام «دختر شینا» در روزهای سخت زمستان همدان، در لابهلای سوت بمبهایی که بر سر شهر فرود میآید و شبحهایی که بر سر هر کوی و برزن نشستهاند تا خانه رزمندگان را شناسایی کنند، چه میشود.
حاصل کار ضرابیزاده تاکنون بیست و یک بار تجدید چاپ شده و در شش ماه نخست سال، جزو پرفروشترین آثار انتشارات سوره مهر اعلام شده است. این کتاب هماکنون محور سومین دوره مسابقه «کتاب و زندگی» انتخاب شده است. تسنیم به همین مناسبت اقدام به گفتوگو با نویسنده کتاب کرده است. بخش نخست این مصاحبه چند روز پیش از تسنیم منتشر شد. نویسنده در این بخش به چرایی نگارش «دختر شینا» پرداخت و در ادامه از این کتاب با عنوان قصهای از مردانگی زنان در جنگ یاد کرد. بهاعتقاد خالق «دختر شینا» آنچه این کتاب را نسبت به دیگر آثار متمایز میکند، روایت ساده یک زن از زندگیاش در زمان جنگ و ماجراهایی است که بر او در آن ایام رخ داده است.
ضرابیزاده در دنیای جدید نویسندگیاش بهسراغ همسران شهدای شاخص استان همدان رفته است. او پس از اتمام خاطرات قدمخیر محمدی بهسراغ خاطرات پناهی، همسر شهید چیتساز رفته و آن را تحویل انتشارات سوره مهر داده است. بخش دوم گفتوگوی تسنیم، با این نویسنده به چرایی علاقه او برای نگارش این خاطرات و اهمیت آنها در مقابل خاطرات فرماندهان پرداخته است. از نظر او، جنگ مردم این کشور را زود بزرگ کرد و انسانیت را به نمایش گذاشت. او با اشاره به بخشی از خاطراتش، از دوره جنگ با عنوان «دوره رؤیایی ایران» یاد میکند؛ دورهای که با استفاده از ظرفیت انقلاب و انسانسازیای که امام(ره) سنگ بنایش را گذاشته بود، توانست انسان و انسانیت را بهمعنای واقعی به نمایش بگذارد.
وی همچنین در بخشی دیگر از سخنان خود از نگارش تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «دختر شینا» خبر داد و از احساس خود در این رابطه گفت. مشروح بخش دوم و پایانی گفتوگوی تسنیم با ضرابیزاده بهقرار ذیل است:
*تسنیم: خانم ضرابیزاده! شما پس از داستاننویسی وارد حوزه خاص و مهمی بهنام «خاطرهنویسی جنگ» شدید که البته در این بخش، خلاف بسیاری از نویسندگان، کار را با افراد ناظر بر جنگ، یعنی همسران و خانوادهها، آغاز کردید. شاید در وهله اول به نظر برسد که خاطرات این بخش اهمیت چندانی از نظر تاریخی نداشته باشد. این بخش از جنگ و این روایت ناگفته از آن، چه اهمیتی برای شما داشت که به این وجه توجه کردید؟
از نظر من نویسنده باید خودش با سوژه ارتباط برقرار کند و خودش تلاش کند که به نتیجه برسد. نویسنده باید آنقدر در خاطرات گم شود که با لحظات راویاش زندگی کند. ما در این سالها بیشتر به خاطرات کسانی پرداختهایم که در جنگ حضور داشتند و مستقیم با آن در ارتباط بودند. این وجه میتواند بنا بر اولویتبندیای باشد که لحاظ شده است، اما خاطرات مردمی که با جنگ درگیر بودند، آنقدر جذاب است و طریقه مواجهه با آن آنقدر عجیب بوده که باید درباره آن نوشته شود، مثلاً ما در همدان خانواده شهیدان بهادربیگی را داریم که سه فرزند این خانواده به شهادت رسیدهاند. خیلی دوست داشتم که خاطرات شهیدان بهادربیگی را از زبان مادرشان بنویسم، اما ایشان چندی پیش به رحمت خدا رفتند. دور و بر ما حوادث متعددی رخ میدهد و باید از فرصتها استفاده کرد. آدم نمیداند چند ساعت دیگر چه اتفاقی میافتد. یکی از مواردی که همیشه نسبت به آن احساس خسران میکنم، ننوشتن خاطرات مادر شهیدان بهادربیگی است. ایشان مادر سه شهید بودند و خوب، خاطرات بسیاری برای گفتن داشتند، اما همین تعللها و از دست دادن فرصتها باعث شد که ما این مادر را از دست بدهیم. ایشان بهدلیل شهادت سه فرزندشان حتماً خاطرات بسیاری داشتند که متأسفانه هیچگاه نوشته نشد. صبر این مادر مثالزدنی بود و باید نوشته میشد. متأسفانه خاطرات همسران و مادران شهدا با وجود تمام ظرفیتهایی که دارد، تحت الشعاع خاطرات رزمندگان قرار گرفته است.
الآن زمان نوشتن شاهکارها از جنگ فرارسیده است
میگویند برای نوشتن از جنگ باید سالها بگذرد، تا از آن بنویسیم و شاهکارها خلق کنیم. ما در روزهای اول جنگ نمیتوانستیم انتظار شاهکار داشته باشیم، شاهکارها پس از 10 تا 20 سال خلق میشود. بخشی از کتابهایی که درباره رزمندگان منتشر شده، مربوط به همین سالها میشود، اما بهنظرم الآن زمان خلق شاهکارهاست.
جنگ آنقدر اتفاقی رخ داد که مردم در حیرت بودند. بهت و حیرت همه را فراگرفته بود. ما ابتدا انقلاب را داشتیم و ناگهان جنگی بر ما تحمیل شد. در هر کجای دنیا که جنگی رخ میدهد، برای رسیدن به منافع مالی است و اغلب دو طرف جنگ بهدنبال تصاحب چیزی هستند، اما در کشور ما وضع فرق میکرد؛ جنگی بر آن تحمیل شد و مردم فقط بهدنبال دفاع بودند و نه تصاحب. انقلاب مردم را در برابر خیلی از چیزها ساخته بود. انقلاب طعم شهادت و ایثار را به مردم چشانده بود. حالا همین مردم با وحدت و ایثاری که از انقلاب یاد گرفته بودند، زیبایی دفاع را به نمایش گذاشتند.
جنگ بهیکباره همه را بزرگ کرد
تصور شما از فرمانده جنگ چیست؟ یک آدم جاافتاده ریشسفید. تفاوت دیگر جنگ ما با جنگهایی که در سایر کشورها رخ داده در همین نکته است که اتفاقاً یکی از نکات زیبای دفاع مقدس هم بوده است. در دیگر کشورها سربازها و ژنرالها درگیر جنگ میشوند، اما اینجا جنگ وارد خانههای مردم شده بود. فرماندهان ما همه 25 و 26 ساله بودند. یک نوجوان 13ساله مانند یک آدم جاافتاده 80ساله رفتار میکرد. جنگ یک آن همه را بالغ کرد، هم دختران ما زود بزرگ شدند و هم پسران ما زود مرد شدند، این خیلی غمانگیز است و حتی بعد از سالها یادآوری آن آدم را ناراحت میکند، اما این موضوع جذابیتهایی هم داشت. کشانده شدن جنگ میان خانهها، وقایعی را رقم زد که دیگر در هیچ جنگی نمیتوانیم از آن بشنویم.
گاهی میگویم که اگر مردم ما همان نگاهها و روحیات سالهای آغاز جنگ را داشتند، خیلی از مشکلات ما زودتر حل میشود. آن دوره دوره رؤیایی بود و امیدوارم آن روحیه دوباره میان مردم پیدا شود و این نسل هم آن را تجربه کند، واقعاً دوره طلایی بود، مردم واقعاً از خودشان برای رفاه همسایه میگذشتند. اگر من یک پیت نفت داشتم، آن را در سرمای سخت زمستان همدان با همسایه تقسیم میکردم، خیلی دوران قشنگی بود؛ دورانی که در آن یک پسر 13ساله میتواند عارف باشد و عارفانه زندگی کرد. امیدوارم دوباره این روحیه بین مردم منتشر شود. نوشتن از خاطرات همسران و مادران شهدا، این بخش از جنگ را بیان میکند، بخشی که عمده مردم با آن درگیر بودند و در خاطرات کمتر بدان پرداخته شده است. جذابیت جنگ این است که آدم با افراد خارقالعادهای آشنا میشود؛ انسانهایی که در آن مهلکه بودند و با وجود شرایط بحران، بهترین کارها را انجام دادند. خیلیها در جنگ ثابت کردند که جنسشان با ما فرق میکند، یعنی اگر الآن هم اتفاقی برایشان رخ دهد، میتوانند پیروز شوند.
خاطرات جنگ حکم «سیرو فیالارض» را دارد
میگویند رمان زیاد بخوانید، زیرا هر رمانی تجربه یک زندگی است، الآن خاطرات جنگ این موقعیت را دارد. انگار با خواندن هر کدام از این آثار داریم با هر یک از این افراد زندگی میکنیم. هر کدام از این کتابها، تجربیاتی است که راویانشان در اختیار ما قرار دادند. خواندن این آثار روی مخاطبشان تأثیر میگذارد. من خودم از این کتابها درس صبوری گرفتهام. خاطرات جنگ، حکم سیرو فیالارض را دارد. آقای سرهنگی همیشه میگوید: ما خودمان را با این آدمها متر میکنیم و خدا نکند در مقابل این آدمها کوتاه باشیم.
اما یکی از نکات مهم در قبال این آثار این است که بعد از انتشار این کتابها، مبلغان خوبی هم برای این کتابها باشیم. این دسته از آثار بهتر از هر سخنرانی و هر ناصحی میتواند به آدمها درس بدهد. زندگیهای ما پر از فراز و نشیب است و ممکن است فردا هر اتفاقی بیفتد. خودمان را با این افراد بسنجیم. جستارگری داشته باشیم و ببینیم که چطور میشود یک نوجوان 15ساله به این درجه برسد.
از دل خاطرات همسران شهدا نکات نابی کشف میشود که تا به حال یاد نشدهاند، بهعنوان مثال پروژه جدید من، خاطرات خانم پناهی، همسر شهید چیتساز، است. این خانم وقتی همسرش شهید میشود، 19ساله است و پابهماه. بعد از چند ماه از شهادت همسر، فرزندش متولد میشود. این زن در مراسم تدفین همسرش با آن شرایطی که داشته سخنرانی میکند؛ چقدر باصلابت و چقدر مدبرانه، آن هم در برابر آن جمعیت عظیمی که برای مراسم تشییع شهید آمده بودند و میگویند تا حالا همدان چنین جمعیتی را در مراسم تشییع ندیده بود، بعد چقدر سنجیده سخن میگوید. خودش میگوید: "در همان زمان تشییع به من گفتند که باید سخنرانی کنی". در ابتدا مردد است، اما بعد با خود میگوید که نباید شأن همسرش را که بهخاطر مردم و حرف امام(ره) خوابش نمیبرد، پایین بیاورد. اینها را میتوان با قصه به مردم گفت؟ وقتی خود راوی حاضر است، فیلم این وقایع موجود است، دیگر چرا با قصه این را مطرح کنیم. اینها همه درسهای بزرگی است که جنگ به ما میدهد. نویسنده جنگ باید مبلغ جنگ باشد.
*تسنیم: هر کتابی که نوشته میشود، بهمثابه فرزندی برای نویسنده است که در هر حالی که باشد، چه خوب و چه ضعیف، علقه و وابستگیای میان نویسنده با اثر وجود دارد. اما با وجود این، میخواستم بدانم کدامیک از خاطراتی که در «دختر شینا» نقل شده برای شما بهعنوان نویسنده جذابتر بوده است؟
گاهی که کتاب را میآورم و تورق میکنم، میبینم که 20 صفحه از آن را خواندهام. «دختر شینا» برای من مثل یک آلبوم عکس است که هر لحظه از آن خاطرهای را تداعی میکند و هر کدام زیبایی خاص خودش را دارد؛ چه دوران کودکی و ازدواج قدمخیر و چه تولد اولین فرزند و آمدن خانواده ابراهیمی به همدان و...، همه این خاطرات برای من زیباست و هیچ کدام از آنها رنگ نباخته است، اما آن خاطره ماندنی لحظه پارو کردن برف روی پشتبام است. میتوانم تصور کنم که یک زن پابهماه برود پشتبام پارو کند تا مرد همسایهاش این کار را انجام ندهد. واقعاً یک زن چقدر میتوانسته غیرتمند باشد که در آن وضعیت خاص که پابهماه بوده، رختخواب گرم را ترک میکند تا از خانه خودش مراقبت کند و چهاردیواری خانهاش را محافظت کند. بهنظرم آنجا خانم محمدی نهایت نقش و وظیفه مادریاش را ثابت کرد. هرگاه که برف میآید، یاد خانم محمدی میافتم.
*تسنیم: «دختر شینا» تلاش دارد که این بخش از جنگ را روایت کند، آیا بازخوردی هم از کتاب میان مخاطبان داشتهاید؟
بعد از اینکه این کتاب منتشر شد، خیلیها با بنده تماس گرفتند و گفتند که مواجهه آنها با مشکلات تغییر کرده است. یکی از خانمها میگفت: "ما الآن در شرایط صلح زندگی میکنیم و یک فرزند داریم، میبینیم که اگر مادرانمان نباشند، نمیتوانیم زندگی را ادامه دهیم. حس میکنیم که چقدر سخت است و کی تمام میشود؟ اما این کتاب به ما قوت قلب میدهد. خاطرات خانم محمدی در «دختر شینا» همگی یادآوری صبر است، صبر و ایثار". بسیاری از مخاطبان کتاب بعد از گفتوگویی که با آنها داشتم به همین موضوع اشاره کرده بودند و میگفتند: "ما فکر میکردیم که مشکل داریم، در حالی که این زن تنها در جنگ با چنین وقایعی مواجه بوده است". از نظر آنها ما آدمهایی هستیم که در برابر مشکلات ناچیز تنها غر میزنیم.
*تسنیم: خاطرم هست درباره دیدارتان با رهبر معظم انقلاب فرموده بودید که یک سفرنامه نوشتهاید، درباره این دیدار کمی توضیح میفرمایید.
در سیزدهم آذر سال 91 همراه خانواده شهید حاج ستار ابراهیمی، صمد ابراهیمی و چند نفر از خانوادههای شهدا به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتیم. ایشان در این دیدار با اعضای خانوادههای شهدا صحبت میکردند و آنها را مورد تفقد قرار میدادند.
روایت نویسنده «دختر شینا» از تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب
مقام معظم رهبری در این دیدار پس از صحبت با پسر شهید حاج ستار ابراهیمی و جویا شدن از حال وی، فرمودند: "کتابی هم از خاطرات مادر مرحومتان به چاپ رسیده، خدا رحمتشان کند. کتاب خوبی بود". و پرسیدند: "آیا نویسنده نیز در این جلسه حاضر است؟" که در این زمان من از جا بلند شدم و خدمت ایشان عرض ادب کردم. مقام معظم رهبری درباره کتاب فرمودند: "کتاب خوبی بود، هم داستان خوبی داشت و هم به جزئیات خوب توجه کردید. واقعاً همسران شهدا اجر فراوانی دارند و نصف اجر شهدا متعلق به همسر و خانواده آنهاست".
من سوم خرداد را خیلی دوست دارم چون یک نوستالژی خاصی برایم دارد. کشور ما غرق در شادی شد و من هیچوقت جشن به آن باشکوهی ندیدم. مردم هرچه در خانه داشتند به کوچهها آورده بودند و بهعنوان شیرینی تقسیم میکردند. از طرف دیگر، تولدم هم در چهارم خرداد است. من همیشه در این ایام خودم را محاسبه میکنم و میگویم که در این یک سال چهکار کردم؟ به هر حال باید بخشی از زندگیمان به انساندوستی بپردازد. همیشه این ایام که میرسد از خودم میپرسم: آیا برای همسایه و دوست خودم و یا برای کشور خودم کاری انجام دادهام یا نه؟ امسال در همین ایام، در حال محاسبه خودم بودم که به من تلفن زدند و گفتند: "خبر داری که تقریظی از سوی رهبر معظم انقلاب بر کتاب شما نوشته شده است؟" شما نمیدانید که من چطور میشنیدم، گوشی تلفن در دستم بود و اصلاً دیگر حرفهای آن طرف خط را نمیشنیدم. این برای من سعادت بزرگی است که رهبر انقلاب کتاب را بخوانند و بعد برای آن تقریظ بنویسند. من همیشه دوست داشتم که بدانم که ایشان راجع به این کتاب چه نوشتند، خیلی بیتابم. به هر کسی هم که التماس کردم، تا به حال جواب نگرفتهام. دیگر حس کردم که باید صبور باشم، چون این کتاب درس صبوری میدهد.